تحلیل شهید آوینی درباره ی علت اقبال مخاطب ایرانی به برخی سریال های خارجی
محفل: محفل: اگر اوشین شخصیتی پیچیده تر داشت و یا متعلق به قشر دیگری از اجتماع بود و یا داستان فیلم و بیان آن از روانی و یکدستی کافی برخوردار نبود، این سریال ها نمی توانست جایگاهی چنین در بین مردم بیابد.
به گزارش محفل به نقل از مهر، صدای انفجاری که بیستم فروردین ماه ۱۳۷۲ در فکه پیچید، چند ساعت بعد خبرش به تهران رسید: به سبب برخورد با مین حین ساخت یک برنامه روایت فتح در منطقه عملیاتی فکه، سید مرتضی آوینی، راوی «روایت فتح» و سردبیر مجله سوره به شهادت رسید.
سید مرتضی آوینی در مجله سوره، که در دوره ای سردبیری آنرا بر عهده داشت، یادداشت ها و مقالاتی در مورد مبانی نظری و اندیشه ای هنر می نوشت. هرچند که با عنایت به تغییرات رسانه در طول چند دهه بعد از شهادت او، برخی قالب ها و فضاهای رسانه ای گرفتار تحول شده اند، اما نگاه و مطالب سید شهیدان اهل قلم، فارغ از رد و قبولی که میتوان نسبت به دریافت های اندیشه ای و هنری او داشت، میتوان گفت هنوز هم تنهاترین و جدی ترین مطالب مطرح شده در مورد مبانی هنر و بخصوص مبانی هنر انقلاب اسلامی است.
آنچه در ادامه می خوانید یادداشت سید مرتضی آوینی با عنوان «سینما و تلویزیون به مثابه رسانه گروهی؛ رمان سینما و تلویزیون» است که در شماره هفتم و هشتم، مهر و آبان ۱۳۶۹ نگاشته شده است:
در تاریخ انبیا، قوم یهود مظهر «دیده پرستی یا چشم گرایی» هستند. آنها بارها به حضرت موسی (ع) می گویند: «به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه خدا را آشکار ببینیم».[۱] یا می پرسند: «چرا فرشتگان بر ما فرود نمی آیند و یا چرا پروردگار خودرا نمی بینیم؟» [۲] و به عقیده حقیر، به همین علت است که انجیل یوحنا با این کلام شروع می شود که «در شروع کلمه بود و کلمه خدا بود». [۳]
اکنون این صفت خاص قوم یهود صورتی عام یافته است و انسان، دیگر «تا نبیند باور نمی کند»، حال آنکه انسان در اعصار گذشته برای کشف اسرار روی به تفکر و تعقل می آورد. تلسکوپ و میکروسکوپ ابزاری متناسب با همین روح جدیدی هستند که بر بشر امروز غلبه یافته است و اگرنه، انسان از هزاران سال پیش خاصیت عدسی ها را می شناخته است. این ابزار، وسایلی دیگر چون سینما و تلویزیون، به این اشتیاق «دیده پرستی یا چشم گرایی» در تمدن جدید جواب می دهند. قوم یهود مظهر چنین روحی هستند که بر تاریخ جدید نیز سیطره یافته است و این حقیقت می تواند با ایجاد دولت اسرائیل، سیطره ی پنهان فراماسونری و نفوذ سرمایه داران یهودی در حکومت آمریکا در این دوران بی ارتباط باشد. [۴]
و قتی بنی اسرائیل صاحب صفتی چنین باشد، معجزات حضرت موسی (ع) نیز باید آنچنان باشد که در قرآن مجید آمده است، حال آنکه معجزه ی پیامبر آخرالزمان «کلمه» است. قرآن «نازله ی کلام ازلی» و «خواندنی» است، نه «دیدنی». نوع دلالت کلمه بر مدلول خویش مجرد است و به همین علت می تواند عام و کلی و مختلف الجهت و نامحدود باشد، حال آنکه دلالت تصویر بر مفهوم آن مستقیم و غیرمجرد، خاص، جزئی و محدود است و احتیاج به تخیل و تفکر ندارد و این یکی از مهم ترین علل روی آوردن انسان جدید به هنرهای تصویری و تجسمی است. بشر امروز از تعقل فلسفی و تفکر می گریزد و روی به بازیها و سرگرمی هایی می آورد که ذاتاً مبرای از تفکر باشند: فوتبال، جک پات، آتاری، سینما و تلویزیون و به ویژه کارتون، یکی از مهم ترین علل تفوق سینما را بر رمان باید در همین جا جست وجو کرد، بااینکه جاذبیت رمان برای بشر جدید نیز فی نفسه ناشی از همین «گریز از تفکر» است که با بعضی فطریات وجود انسان ترکیب و یا همسویی یافته است. اما در مقام مقایسه، باز هم همان گونه که عرض کردم، عصر جدید بیشتر استحقاق دارد که به نام «سینما» نامیده شود تا «رمان». شیرینی خاصی که در خواندن رمان وجود دارد از یک سو بر گرایش ذاتی انسان نسبت به قصه مبتنی است و از طرفی، بر این حقیقت که رمان در عین حال که نیازمند تفکر بسیاری نیست، تخیل خواننده را به شدت فعال می کند؛ اما در سینما تفکر جایی ندارد و فیلم برای انتقال مفاهیم و احساسات نهفته در خویش محتاج به تخیل فعال تماشاچی نیست و «توهم واقعیت» همه ی وجود تماشاچی را تسخیر می کند. هم در رمان نویسی و هم در سینما میتوان شیوه هایی به کار بست که شرکت خواننده و یا تماشاچی در خلق و ایجاد اثر، بیشتر و بیشتر شود؛ اما پرفروش ترین رمان ها و فیلمها آثاری هستند که کمتر از تمامی بر دخالت فعال مخاطب خویش تکیه دارند.
تلویزیون ایران هیچ گاه نمی تواند حکایتگر همه ی موجودیت تلویزیون باشد، چونکه ما خواه ناخواه و نه از سر خودآگاهی بلکه در جواب یک ضرورت طبیعی در انقلاب ناچار شده ایم که حتی المقدور مانع از ظهور تعارضات آشکاری شویم که میان این پدیدارها با تفکر دینی ما وجود دارد
تلویزیون نسبت به سینما دارای خصوصیاتی بطورکامل متمایز است. این تمایز در غایات و نوع ارتباط خاصی است که تلویزیون با مخاطبان خویش برقرار می کند و به بیانی دیگر، رابطه ی مخاطب با فیلم سینمایی بطورکامل متفاوت می باشد با رابطه ای که میان تلویزیون و مخاطبان آن وجود دارد و همین تفاوت است که به کار برنامه سازی برای تلویزیون ماهیتی دیگرگونه می بخشد. این رابطه نیز همچون رابطه ی انسان ها با فیلم سینمایی، نسبتی بطورکامل بدیع و بی سابقه است که میان انسان ها با شیئی خارج از وجودشان برقرار شود و از این لحاظ هیچ گاه نمی توان در حیات گذشته ی انسان ها نظیری برای تلویزیون و سینما پیدا کرد. اگر اعتبارات عقل تمدن جدید را کنار بگذاریم و آزادانه درباره ی ی تلویزیون بیندیشیم، هیچ گاه نمی توان علتی معقول برای این امر پیدا کرد که انسان ها ساعتهای متمادی از زندگی خود را، روزها و شب ها، وقف تماشای وسیله ای چون تلویزیون کنند، مگر آنکه این وسیله بتواند جایگزین همه ی مناسبات و جوابگوی همه ی نیازهایی باشد که انسان ها در طول این ساعت دارند.
اکنون فرصت فکر کردن درباره ی ی این که انسان به یک چنین رابطه ای نیازمند هست یا خیر وجود ندارد؛ وجود تلویزیون و اعتبارات عقلی تمدن جدید خودبه خود این امکان را از آدم ها دریغ می دارند. انسان جدید هیچ گاه امکان اندیشیدن آزادانه درباره ی ی خویش و جهان اطراف خود و تکنولوژی را پیدا نمی کند؛ او زندانی مقتضیات زمان و موجبات تمدن صنعتی است و هیچ گاه اجازه پیدا نمی کند که این زندگی را با نیازهای ذاتی خویش بسنجد و دریابد که آیا این نظام تکنولوژیک بر مدار اختیار او می چرخد و یا او برای آنکه بتواند این همه را حفظ کند، خودرا با مقتضیات و موجبات این سیستم پسخوراندی [۵] سیطره ناپذیر، که چون چرخ بزرگ سریع و خودگردانی می چرخد و همه ی موانع راه خود را بی رحمانه خرد می کند و از سر راه برمی دارد، تطبیق داده است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ما رادیو و تلویزیون و سینما و بسیاری دیگر از ملزومات تمدن جدید را متناسب با معتقدات بطورکامل استثنایی خویش تا آنجایی که توانسته ایم تغییر داده ایم و لهذا برای دریافت ماهیت حقیقی این ملزومات، باید به آن صورتی نظر کرد که این پدیدارها در غرب یافته اند. تلویزیون ایران هیچ گاه نمی تواند حکایتگر همه ی موجودیت تلویزیون باشد، چونکه ما خواه ناخواه و نه از سر خودآگاهی بلکه در جواب یک ضرورت طبیعی در انقلاب ناچار شده ایم که حتی المقدور مانع از ظهور تعارضات آشکاری شویم که میان این پدیدارها با تفکر دینی ما وجود دارد. به بیانی دیگر، ما ناگزیر بوده ایم که نیش این مار را بکشیم و بااینکه در این امر توفیق کامل ممکن نیست، اما هرچه هست، تلویزیون ایرانی نمی تواند مظهر تمام و کاملی برای «تلویزیون بماهو تلویزیون» باشد.
باید دانست که در اصل در عالم ماده و نسبیت، اشتغال انسان به هر چیز او را از پرداختن به دیگر امور بازمی دارد و روایت حبُ الشی ِ یعمی و یصِمَّ [۶] به همین معناست. از آنجائیکه در تمدن امروز زمینه ی پرورش برای همه ی گرایش های مطلوب عقل اعتباری جدید به تمامی فراهم است، آدم ها فرصت یافته اند که به شکل هایی غیرمتعادل همه ی وجود خود را وقف خواسته های غیرمعقول خود بگردانند و تا آخرین اعماق ظلمات بُعد از حقیقت، پیش روند. در تمدن های قدیم اعتبارات دینی و اخلاق اجتماعی و نظام حقوقی مبتنی بر شرایع آسمانی و یا غیرآسمانی هیچ گاه چنین اجازه ای نمی دادند.
تلویزیون حال در جهان غرب روح انسان ها را تسخیر کرده و جایگزین همه ی مناسبات دیگری گشته است که میبایست وجود داشته باشند. مگر یک انسان تا کجا احتیاج به تفریح دارد؟ و آیا اینجا اصلاً مقام پرسش از ذات و حقیقت وجود انسان و نیازهای ذاتی او نیست؟ چرا تلویزیون باید اجازه داشته باشد که همه ی ساعات فراغت انسان ها را پر کند؟ این مسأله ای است که فراتر از آنکه تلویزیون در سراسر دنیا خواه ناخواه در کف قدرتمندان و زورمندان و حکام قرار گرفته است و از یک حاکمیت شیطانی واحد تبعیت دارد و انسان ها را به طرف غایات استثمارگرانه ی خاصی می خواند.
این واقعیتی است اگر تصمیم گیران به غلبه سرگرمی ترتیب اثر بدهند، خودبه خود برنامه ی سرگرم کننده همه ی ساعات پخش تلویزیون را پر خواهد نمود آنچنان که حال در غرب معمول است و اگر نه، آنچنان که در ایران امروز روی داده است، یا باید برنامه سازان روی بدین امر بیاورند که حتی مسایل تربیتی را نیز در چارچوب مسابقات هیجان انگیز، شوهای جذاب و فیلمهای کمدی ارائه نمایند و یا روزبه روز از تعداد بینندگان تلویزیون کاسته خواهد شد
رودربایستی را کنار بگذاریم و یک دفعه دیگر از خود سوال نماییم که فی المثل چه امری ما را بدان جا کشانده که هنگام اذان مغرب همه ی برنامه ها را تعطیل می نماییم و به پخش اذان و مختصری مناجات می پردازیم؟ و یا شب ها چرا برنامه های تلویزیون ساعت یازده به اتمام می رسد؟ و یا روزهای جمعه چرا برنامه های بامداد جمعه ی شبکه ی دو، برای احتراز از تعارض برنامه با نماز جمعه قطع می شود؟ تعطیل موسیقی در ایام عزا به چه دلیل انجام می گردد؟ و بسیاری پرسش های دیگر از این قبیل. این تعارضات در جامعه ای مذهبی همچون جامعه ی ما به ناگزیر رخ می نماید، اما در غرب تلویزیون نیز به تبع نظام فکری غالب، لجام گسیخته است و اجازه یافته تا به همه ی ساحات و قلمروهای وجود آدمی تجاوز کند و او را از صراط اعتدال بیرون بکشد. از یک سو همه ی لوازم و محصولات تمدن امروز صورت تبدیل یافته ی همین فرهنگ لجام گسیخته و عدم اعتدال هستند و از طرفی، این لوازم متناسب با ماهیت خویش حیاتی غیرمتعادل و بیمارگونه را بر بشر امروز تحمیل کرده اند و همان گونه که در بخش اول از این چهار مقاله آمده است [۷]، مارشال مک لوهان بدین واقعیت توجه کرده است که برای معرفت یافتن نسبت به این وسایل و رسانه ها باید خودرا از تأثیرات آنها دور نگه داشت.
در نشریه ی «فرهنگ و زندگی» آمده است: بررسی هایی که شده نشان داده است که مردم به برنامه های آگاه کننده ی این گونه وسایل با درصد بسیار کمتری توجه می کنند بدین صورت که از گوش دادن به اخبار طفره می روند، از توجه به تفسیرهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تن می زنند و سر انجام به حدی می رسند که این دو وسیله [رادیو و تلویزیون] را فقط برای سرگرمی می خواهند و به مجرد این که برنامه های سرگرم کننده، به مناسبتی پخش نشود، میزان استفاده از دستگاههای مزبور به حداقل می رسد. [۸]
و این واقعیتی است غیرقابل انکار. اگر حکام جامعه بخواهند بدین خواسته ترتیب اثر بدهند، خودبه خود برنامه ی سرگرم کننده همه ی ساعات پخش تلویزیون را پر خواهد نمود آنچنان که حال در غرب معمول است و اگر نه، آنچنان که در ایران امروز روی داده است، یا باید برنامه سازان روی بدین امر بیاورند که حتی مسایل تربیتی را نیز در چارچوب مسابقات هیجان انگیز، شوهای جذاب و فیلمهای کمدی ارائه نمایند و یا روزبه روز از تعداد بینندگان تلویزیون کاسته خواهد شد و در صورت امکان، شبکه های ویدئویی آپارتمانی و یا محله ای همه جا را پر خواهد نمود. مشکلی که در اینجا رخ می نماید آنست که مسابقات هیجان انگیز، شوهای جذاب و فیلمهای کمدی، فی انفسهم، نمی توانند کالبد روحی واقع شوند که در مسایل تربیتی، اخلاقی و یا مذهبی وجود دارد. آن چه که در ایران امروز روی داده است، با توجه به سابقه ی تاریخی نفوذ استعمار در این کشور و پیوستگی فرهنگی سراسر دنیا به یکدیگر، امری اجتناب ناپذیر است که در تهران و بسیاری دیگر از شهرهای بزرگی که غرب زدگی فرهنگی همچون جذام استخوان های پیکر جامعه را نیز خورده است، شبکه های خصوصی ویدئویی و قاچاق فیلمها و برنامه های تلویزیونی تا بدین حد گسترش پیدا کند.
لفظ «آموزش» نیز در غرب به مفهوم خاصی، متفاوت با مدلول «تعلیم و تربیت» در نزد ما استعمال می شود و لهذا، برنامه های آموزشی تلویزیون را نیز نمی تواند همسو با غایات مورد نظر نظام اسلامی دانست. مارشال مک لوهان در اینباره می گوید: خصیصه ی بنیادی چنین آموزشی، در این دوره ی فردگرایی، تجزیه ی ماده و حتی زندگی به عوامل متشکله ی آن، به منظور تکثیر و تولید محصولات متحدالشکل به میزان دلخواه است. به همین نحو «انسان های متخصص هم به شکل عوامل متشکله ماشین عظیم اجتماعی درمی آیند». در چنین نظامی هدف آموزش و پرورش، تربیت متخصص است نه تشویق جوانان به کشف و یادگیری. کلیه ی دانشجویان خاصه در حوزه ی ادب و علوم انسانی خودرا ملزم به فراگرفتن «مجموعه ای از دانستنی های» یک شکل و یکنواخت می بیند. این نظام همه را به تقلید وامی دارد، به صورتی که افراد برای نشان دادن خود و ابزار لیاقت باید همان کاری را بکنند که سایرین انجام می دهند، منتهی بهتر و سریع تر. هیچکس از آنها مسؤولیت واقعی در ایجاد دانستنی های تازه نمی خواهد.[۹]
هدف آموزش «تولید متخصص» است، متخصص های که عوامل متشکله ی ماشین عظیم اجتماع هستند و هیچ گاه جز تقلید از غرب کاری از آنها برنمی آید. آموزش با این تعریف هیچ گاه نمی تواند راهبر به طرف انقلاب اجتماعی باشد و بدون تردید فقط می تواند که حافظ همین وضع فعلی باشد و به شکل علت موبقه ی تمدن غرب عمل کند.
تلویزیون در همه ی خانه ها حضور دارد و ساعت هایی کثیر از روز و شب را با مردم در ارتباطست. خصوصیات کمی و کیفی این رابطه است که تلویزیون را از سینما متمایز می سازد.
«دیدن و شنیدن» برای خیلی از مردم سهل تر از «خواندن» است و به همین علت، تماشای تلویزیون می تواند بخش کثیری از مردم را از «خواندن» کفایت کند. رابطه ی کلام و تصویر در تلویزیون عیناً همان نسبتی نیست که میان کلام و تصویر در سینما حاکم است و بعلاوه باید تفاوت های ماهوی شنیدن و دیدن را نیز درنظر داشت: شنیدن به خواندن بسیار نزدیک تر است تا دیدن بااینکه خواندن و دیدن هر دو با چشم انجام می گیرد چونکه انسان در خواندن و شنیدن، هر دو، با کلام سروکار دارد اما در دیدن با تصویر، تفاوت اصلی اینجاست: میان کلام و تصویر. اگر «کلمه» نبود، امکان «تعقل و تفکر» نیز از انسان سلب می شد و بااینکه معمولا این گونه عنوان می شود که «حروف» همان صورت تغییریافته ی «نشانه های تصویری» هستند، اما مهم اینست که دلالت کلمات به معنی، مجرد است و دلالت تصاویر به مدلول های خویش، مستقیم و غیرمجرد؛ گذشته از آنکه صورت های غیرمادی اصلاً نمی توانند نشانه های تصویری داشته باشند.
از همان شروع رواج رمان خوانی و رمان نویسی در کشور که از لحاظ تاریخی همزمان با دوران مشروطه است، رسم بر این بود که در خانه ها و محافل شب نشینی، مجامعی برای خواندن رمان تشکیل می شد؛ یک نفر با صدای بلند رمان می خواند و دیگران گوش می سپردند. در هنگام خواندن، بخشی از توجه ذهن مشغول خواندن کلمات است، اما در هنگام شنیدن، اشتغال ذهنی به مراتب کمتر است و شنونده می تواند همه هم خود را مصروف تخیل سازد.
نحوه ی دلالت کلمات به معانی، به صورتی است که دامنه ی تخیل شنونده و یا خواننده ی کلمات بسیار وسیع است، اما در هنگام تماشای تصاویر، آن چه بیننده را به خود می کشد «توهم واقعیت» است نه «تخیل»؛ تصویر اصلاً امکان تخیل را از بیننده سلب می کند و او را در صورت ثابت و واحدی از تحقق شی ء متوقف می سازد، حال آنکه کلام، فی الحال به شکل های نامحدودی از تحقق اشیا دلالت دارد. [۱۰] روایت آوینی از
اگر اوشین شخصیتی پیچیده تر داشت و یا متعلق به قشر دیگری از اجتماع بود و یا کارگردان سریال موفق نشده بود که شخصیت ثابتی به او ببخشد و یا داستان فیلم و بیان آن از روانی و یکدستی کافی برخوردار نبود، این سریال ها نمی توانست جایگاهی چنین در بین مردم بیابد. اما اگر «پخش مستمر هفتگی» وجود نداشت، هیچیک از خصوصیات دیگر نیز امکان وجود نمی یافت. سریال «در برابر باد» هیچ گاه نتوانست جایگاهی چون اوشین در بین مخاطبان تلویزیون پیدا کند و علت آن این بود که فضای فیلم و شخصیت های آن برای مردم ما آشنا نبودند
شنیدن از خواندن سهل تر است و بنابراین، مخاطب و جاذبه ی بیشتری دارد. دیدن از شنیدن سهل تر است، چونکه دیگر زحمت تخیل و تصور نیز از عهده ی مخاطب برداشته شده است. تصور من از «راسکلنیکوف» درداستان «جنایت و مکافات» [۱۱] با آن چه در فیلم تلویزیونی «جنایت و مکافات» پخش گردید بطورکامل متفاوت بود. فیلم تلویزیونی «جنایت و مکافات» تصورات مرا درباره ی ی کتاب به هم می ریخت و این مرا تا آنجا به خشم می آورد که اصلاً حاضر نشدم فیلم را تا پایان ببینم.
کارگردان این فیلم به ناچار تصورات خودش را از کتاب «جنایت و مکافات» تصویر کرده بود. این امر مبین همان تفاوت ماهوی است که میان کلام و تصویر وجود دارد. در تلویزیون نسبت بین کلام و تصویر صورت های مختلفی به خود می گیرد.
فیلم سینمای فقط یکی از انواع برنامه های است که امکان پخش از تلویزیون می یابد. اگر هنگام پخش فیلم سینمایی از تلویزیون همان شرایطی که در سینما وجود دارد، ایجاد نشود یعنی اگر تاریکی مطلق و سکوت حاکم نگردد فیلم سینمایی به هدر خواهد رفت. شرایط ویژه ای که فیلم سینمایی در آن به نمایش درمی آید به صورتی است که فیلم اصلاً نباید مخاطب را به خودش وابگذارد، اما در تلویزیون اگر آن شرایط مطلوب آماده نباشد که معمولا نیست خیلی از لحظات و ظرایف فیلم از چشم خواهد افتاد، چونکه اصلاً همه ی وجود مخاطب تلویزیون نمی تواند مصروف تلویزیون باشد. وی در خانه اش نشسته و با همه ی آدم ها و اشیای اطراف مرتبط می باشد و در زیر چراغ های روشن، همراه با سروصداهای بازی بچه های و رفت وآمد دیگر ساکنان خانه به تماشای تلویزیون مشغول می باشد.
سالن تاریک برای آنست که صحنه ی روشن فیلم هیچ منازعی نداشته باشد و بتواند تمامی ذهن تماشاچی را اشغال کند، اما در تلویزیون این امکان وجود ندارد و فیلم تلویزیونی باید برای جلب توجه تماشاچی و حفظ آن، ترفندهایی تازه را به کار بندد که در سینما معمول نیست. فی المثل در تلویزیون تصاویر باید درشت تر باشد، تکرارها بیشتر و مدت ها کوتاه تر و مفاهیم سهل تر. برنامه سازان تلویزیونی در طول این سال هایی که از عمر تلویزیون می گذرد، خیلی از تفاوت های ماهوی سینما و تلویزیون را در عمل یافته اند و آنرا به کار بسته اند.
سریال هایی چون «روزهای زندگی»، «تلخ و شیرین»، «سال های دور از خانه» و «محله ی پیتون» با عنایت به همین خصوصیات تولید گشته اند و به همین علت از توفیق بسیاری در جلب تماشاگران برخوردار بوده اند.
رابطه ی مستمر و همه روزه ی تلویزیون با مردم خصوصیتی کمی است که برنامه های خاصی چون سریال های تلویزیونی را مطلوب می سازد. مردم قهرمانی چون «اوشین» را رفته رفته می شناسند و با او خو می گیرند؛ او را به درون خود می پذیرند و به سرنوشتش علاقمند می شوند. رابطه ی مستمر تلویزیون با مردم جامعه در شکل دادن به شخصیت قهرمانی چون اوشین و الفت مردم با او عامل اساسی است. اگر اوشین شخصیتی پیچیده تر داشت و یا متعلق به قشر دیگری از اجتماع بود و یا کارگردان سریال موفق نشده بود که شخصیت ثابتی به او ببخشد و یا داستان فیلم و بیان آن از روانی و یکدستی کافی برخوردار نبود، این سریال ها نمی توانست جایگاهی چنین در بین مردم بیابد. اما اگر «پخش مستمر هفتگی» وجود نداشت، هیچیک از خصوصیات دیگر نیز امکان وجود نمی یافت. سریال «در برابر باد» هیچ گاه نتوانست جایگاهی چون اوشین در بین مخاطبان تلویزیون پیدا کند و علت آن این بود که فضای فیلم و شخصیت های آن برای مردم ما آشنا نبودند.
تلویزیون از حاصل تجربیات دویست ساله ی ژورنالیست ها در تهیه ی مجلات استفاده می نماید. در نامگذاری خیلی از برنامه ها، همچون «مجله ی ورزشی» و «مجله ی خانواده» این واقعیت ظهور پیدا کرده است. در فیلم سینمایی نباید تصویر به مثابه عاملی فرعی اعتبار شود، اما در تلویزیون، در خیلی از برنامه ها این حکم اعتبار ندارد. در این گونه برنامه ها، نسبت بین عناصر تلفیقی تصویر، صدا، کلام و موسیقی بطور کامل صورت هایی متفاوت با فیلم سینمایی پیدا می کند. در برنامه هایی چون مسابقات تلویزیونی، تصویر وظیفه ای «توصیفی» دارد نه «بیانی». همین طور است در شوها، گزارش ها، اخبار، برنامه های روتین اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، …
اصل جاذبیت در تولید برنامه های تلویزیونی ایجاب می کند که قبل از هر چیز برنامه های مستقیماً به مسایل دچار مردم توجه یابند و از طرفی، قالب هایی جذاب برای ارائه مسایل بیابند. «حفظ یک نقطه ی مجهول در تمام طول برنامه ها» از شیوه های معمول فیلمسازان و تولید برنامه های تلویزیونی است.
این نقطه ی مجهول تماشاچی را به دنبال جواب می کشاند و او را تا آن هنگام که جواب قانع کننده ای برای مجهول خویش بیابد، رها نمی نماید. جاذبیت رشته ای است که یک سر آن در دست فیلم و سر دیگرش در جان مردمان است و فیلم اگر نتواند قلاب خودرا به جایی درون تماشاچی، شامل خصوصیات فطری و غریزی او و یا عادات و اعتبارات اجتماعی اش بند کند، از جاذبیت برخوردار نخواهد شد. انسان فطرتاً از مجهول می گریزد و طالب علم است و این خصوصیت یکی از بزرگ ترین دست آویزهای فیلم سازها و تولیدکنندگان فیلمهای تلویزیونی است. در یک سیر داستانی تنها در انتها داستان است که به همه ی سوال ها و نقاط مجهول جواب داده خواهد شد و در برنامه هایی که فاقد داستان هستند، باز هم برنامه باید سیری شبیه به داستان را از شروع تا پایان طی نماید و خودرا بطورکامل در ارتباط با تماشاچی نگه دارد.
درباره ی مردم حکمی کلی نمی توان روا داشت. این سوال که برنامه های تلویزیون باید به خواست مردم پاسخ مقتضی بدهد و یا نه، امری است بسیار فراتر از مقاله ای در این حد؛ اما از آنجائیکه به هر تقدیر، این از نخستین سوالاتی است که باید در تلویزیون بدان جواب گفته شود، ناگزیر باید هرچند در حد یک اشاره ی مجمل به این مهم بپردازیم.
تعارضاتی که میان معتقدات اقشار مختلف مردم وجود دارد، رسیدن به یک وحدت نظر و عمومیت را محال می سازد. مقصور از «مردم» کدام یک از اقشار مختلف مردم هستند؟ از طرفی، پیش از هر چیز باید به این پرسش بزرگ تر جواب اظهار داشت که آیا وظیفه ی تلویزیون اجابت دعوات مردم و سرگرم کردن آنهاست و یا تعلیم و تربیت آنها؟ اگر تعریف ما از همان مردم باشد که حال در حکومت های ظاهراً دموکراتیک موجود است، این مردم از مسایل جدی و تربیتی و همه ی آن چه شرکت فعال آنها را در تفکر و تعقل طلب کند می گریزند. «لذت پرستی» اصل مطلوب و غالب تفکر عام مردم در مغرب زمین است. با این تفکر، وظیفه ی تلویزیون همان است که در بخش دوم از این چهار مقاله [۱۲] بدان اشاره رفت، اگرنه، خواه ناخواه باید منتظر باشیم که تلویزیون از عهده ی جذب همه ی مردم برنیاید و بخش عظیمی از اقشار جامعه در جست وجوی غفلتکده ای که آنها را از خود غافل کند، روی به شبکه های ویدئویی و فیلمهای قاچاق بیاورند.
این یک تعارض حل نشدنی است و مسأله ای است خاص جوامع مذهبی چون ما که از یک سو حفظ دین و دینداری را بر خود فرض می دانیم و از طرفی، رسانه هایی چون تلویزیون را هم نمی خواهیم از دست بدهیم. اگر در غرب توانسته اند قالب های جذابی برای انواع موضوعات مطروح در برنامه های تولیدی تلویزیون بیابند، به این دلیل است که آنها در جامعه ی خویش گرفتار این تعارض که عرض کردم نیستند و بنابراین، در جست وجوی جواب این مسأله و حل این تعارض نمی توان روی به غرب آورد، چونکه اصلاً مسائلی چنین، فقط دچار جوامعی چون ماست و در هیچیک از اعصار تاریخی و در بین هیچیک از اقوام دیگر نظیر ندارد.
پی نوشت ها: لن نومن لک حتی نری الله جهره؛ بقره / ۵۵. لولا انزل علینا الملئکه او نری ربنا؛ فرقان / ۲۱. «در شروع کلمه بود، کلمه با خدا بود، کلمه خدا بود» (کتاب «عهد جدید»، انجیل به روایت یوحنا) و. برای تفصیل بحث به مقاله ی «کلامی، تصویری» از آقای «شمس الدین رحمانی» مراجعه کنید. [پژوهه ی صهیونیست (مجموعه ی مقاله): به تلاش محمد احمدی، مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیا اندیشه، تهران، اول، ۱۳۷۶. و] Jackpot: نوعی دستگاه برای تفریح یا قمار که در غالب ممالک جهان در اماکن عمومی (سالن سینما، هتل و …) و کازینوها به وفور یافت می شود. و. Feedback: بازگرداندن بخشی از «خروجی» یک ماشین، سیستم یا فراشد به «ورودی» آن، به منظور انجام تغییرات موردنیاز برای بهبود، اصلاح، تصحیح یا کنترل کارکرد آن ماشین، سیستم با فراشد. و. دوست داشتن چیزی چشم و زبان را می بندد. (یعنی سبب پذیرش مطلق آن می شود). و. جادوی پنهان و خلسه ی نارسیسی، کتاب حاضر، ص ۵۹. و. به بهانه ی ساده نویسی و ساده گویی در زبان ملی تجدید نظر می کنند. صدرالدین الهی، فرهنگ و زندگی، ۸، خرداد ۱۳۵۱، ص ۵۰. ژان کازنوو، تحول اجتماعی از راه وسایل ارتباط جمعی، علی اسدی، فرهنگ و زندگی، ۸، خرداد ۱۳۵۱، ص ۱۴. به مثال «گل سنبل» در صفحه ی ۱۳۱ کتاب حاضر رجوع شود.46Crime and Punishment - (۱۸۶۶ م): رمانی از فیودور داستایوسکی (۸۱ ۱۸۲۱ م)، نویسنده ی بزرگ روسی. و. زبان، تلویزیون و سینما و اوقات فراغت، کتاب حاضر، ص ۷۳.
منبع: mahfel110.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب