شگفتی شاعرانه از قهرمان جنگ احد، که همه اموالش را به اسلام تقدیم کرد
محفل: هفتم شوال سال سوم هجرت، احد شاهد یکی از مهم ترین جنگ های صدر اسلام بود که تجربه ای تلخ اما آموزنده از خود بجای گذارد.
به گزارش محفل به نقل از مهر، هفتم شوال سال سوم هجری قمری، یادآور نبرد سرنوشت ساز احد است؛ جنگی که در دامنه کوه احد، در نزدیکی مدینه، بین سپاه اسلام و مشرکان قریش به وقوع پیوست.
به همین مناسبت حجت الاسلام حمید احمدی دبیر کمیته فرهنگی آموزشی اربعین در یادداشتی به زوایای دیگری از این جنگ پرداخته که در ادامه می خوانیم:
جنگ به انتها رسیده، نبردی در دامنه احد که ظفرش با چالشی سخت مواجه گردید و یاران پیامبر خدا در آن، با صدماتی رو به رو شدند و حمزه از قهرمانان و فرمانده بزرگ نبرد و جمعی از مجاهدان سپاه اسلام به شهادت رسیدند و جمع زیادی هم جراحت های سختی برداشتند.
به امر پیامبر خدا سپاه اسلام در صدد التیام و بازسازی پی آمدهای آنست. اما برای شاعران حماسه سرا و وقایع نگار فرصتی است مغتنم!
هر یک قهرمانان خودرا دارند و بدنبال تصویر کشیدن رشادت ها و رزم شان در حوادث جنگ و میدان نبردند.
حسّان ۱ شاعر بزرگ عرب سرمست از سرودن و شعر خواندن در مجلسی است! در همین هنگام حجاج بن علّاط سلمی ۲ سر می رسد. او شاعری است دنیا دیده و از فعالان تجارت و اجتماع و سخت دلداده علی بن ابی طالب!
در روز نبرد احد از قهرمانی علی افسون گردیده بود و آمده تا به آیات این قهرمانی نغمه سر دهد. حسّان در مجلس برای او جایی گشود و به سلمی اظهار داشت: دلم می خواست امروز تو را ببینم و گمان می کنم، چنان که می گویند: "در دل دوستان صمیمی گوش هایی است که به آرامش ها و خلجان های درون متصل است، و به هنگام خود، در حقیقت صدای آنها را می شنود."
هر دو با فروتنی در خاموشی سر به زیر افکندند، گویا در این مجلس و سخن حضور ندارند.
حسان اظهار داشت: پیش آمدهای بس سهمگین جنگ اُحد چنان در نظرم بزرگ جلوه کرده است که قدرت شعر گفتنم در مقابل آن کوچک و تنگ شده است!
حجاج: چه پیش آمدی؟
حسان: خبر مُخَیریق را نشنیده ای؟
سلمی: خبر ناگهان اسلام آوردنش که مدت زیادی از آن نگذشته است!
حسان: خیر!
خبر به شهادت رسیدن شگفت انگیزش را می گویم که جان من و هر جان دیگری را به شگفتی شدیدی گرفتار کرده است!
سلمی: چه می گویی؟!
حسان: آری او در مقابل عقیده ای که بتازگی در قلبش جای گزیده بود، دل به مرگ نهاده، خودرا به صف دشمن زد و همچون کسی بدنبال شهادت بود که در جهان نوین اندیشه، یا مرگ را می خواهد یا زندگی حقیقی را.
سلمی: شگفتا به تو محمد!
شگفتا به ایمانت! باورهای ته نشین شده و استوار در ژرفای جان ها را هم از جای کندی، بطوریکه شخص احساس می کند که چیزی جز معنا نیست!
هر دو در استغراق شاعرانه برخاسته و رفتند تا به محل اجتماع مردم رسیدند و با سخنان مردم که از قهرمانان نبرد احد می گفتند به خود آمدند! همه از قهرمانان و شگفتی ها و حوادث تلخ و شیرین اُحد در گفت و گو بودند.
از این یهودی تازه مسلمان شهید می گویند. از شگفتی هایش!
نه فقط از شگفتی اش در روز احد، که خود در اوج شگفتی و شکوه ایمانش بود!
از هدیه ی سخاوتمندانه اش به پیامبر خدا که خود شگفتی ساز شد! او که سوداگر و فرد متمولی بود، پیش از اُحد هفت باغ مهم خود در مدینه را بی چشم داشتی به پیامبر خدا هدیه کرد!
همه از قهرمانان و شگفتی ها و حوادث تلخ و شیرین اُحد در گفتگو بودند، از شگفتی ها و توفیق و صداقت این یهودی تازه مسلمان شهید فراوان حکایت می کنند!
از مُخیریق که از بزرگان یهود مدینه بود. یکی می گوید: چقدر بزرگ بود! دل بزرگی داشت! دیگری می گوید: ایثار کرد بلکه خودرا در آرمانش فانی ساخت!
جوانی با احساسی شورانگیز می گوید: قلبش به حب محمد (ص) باز شده و پرگشته بود و غیر محمد (ص) چیزی نمی جست. به همین دلیل همه اموالش را و وجودش را به پیامبر تقدیم کرد!
منبع: mahfel110.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب